بانوےِ دشتِ رؤیا
‌‌‌* «بعدِ او کسی تکرار نخواهد شد. حتی‌خودش.» *

مَهدے اَمـ (همه نــفـــسم)
بیست ُهفتُمِ بهمن ماهِ بیست و هفت سال پیش ،

بدنیا اومدنت نقطهِ شروعِ قشنگترین اتفاق

و احساسِ زندگیم شد

و جهانم به جانت وصل

و عشقت ذره ذره در جانم جای گرفت،

و من تو رو در بندبندِ وجودم نَفَس کشیدم .

و با تولدِ تو اولین بار ،

صمتِ والای مادر شدن نصیبم شد

یارِ مامان ، که شدی یارَم ،

بزرگتر که شدی ، شدی یاوَرم،

و امروز که مَرد شدی ،به این امید که روزی

شاهدِ عاشقانه های تو با عشقت ،

و شریکِ شادی ثمره ی زندگیت باشم.

مردِ مادر، که شدی ارزشمندترین دارایی ام.

نورِ چَشمَم، که شدی تَمامِ نِگاهم،

همه ی احساسم ، که شدی تمامِ حَواسم،

تو آمدی و شدی تمامِ من 

تمامِ من، تکرارِ حضورت مبارکم باشد

مردِ من ، یارِ من ، یاورِ من ، تکیه گاهِ من ،

همیشه مراقبِ خودت باش،

یادت باشه ، تو ، امانتِ منی دستِ خودت.




      

.

اونقدر خوشحالم که نمی دونم مقدمه خوشحالیم رو با چه جمله ای آغاز کنم!
الحمدالله کما هو اهلهگل تقدیم شما
خدا رو شکر بالاخره بعد از 15 سال انتظار ، امروز این توفیق الهی نصیبم شد و خدا با ثبت نامم برای حج تمتع، سوپرایزم کرد
الحمدالله
الهی قسمت هر عزیزی که این سفر رو آرزو داره ..
خردادِ سال 88 ، که قسمت شد حجِ عمره مُشرف شَم
متاسفانه روحانی ی کاروان ضمن راهنمایی ی انجام اعمال عمره مفرده ، یک موضوعاتی رو مطرح کردن که در دلِ اکثرِ زائرین بخصوص خانوم ها تشویش ایجاد شد .
متاسفانه منم یکم مضطرب شدم و موقع انجام اعمالِ حج، تماما با استرس و اضطراب بودم و به جای لذتِ عبادت و بندگی، همون یک روز رو زندانی میدیدم که فقط منتظر پایانش بودم.
بعد از انجامِ اعمال عمره ، روحانیِ کاروان، یکی یکی ازمون سوال کردن و الحمدالله ظاهرا من اعمالم رو صحیح انجام داده بودم.. ولی متاسفانه یه سری از دوستان ، نادرست انجام داده بودن و دوباره مُحرم شدن که اعمال رو تکرار کنند
ولی از اونجایی که این تشویش و نگرانی در من جای گرفته بود همیشه یک حسِ نارضایتی از حَجَم داشتم و منتظرِ فرصتی دیگه برای جبران.
که به لطف الهی بعد سالها انتطار،امروز خدا این انتظارم رو با سوپرایزِ قشنگش پایان بخشید.
نمیدونم تا آخرِ اردیبهشتِ سال جدید عمرم کفاف بده و این توفیق الهی نصیبم بشه یا نه !؟
ان شالله اگه قسمت شد و عنایت الهی شاملم شد و به خانه خدا مُشرف شدم  ، دعاگوی همه عزیزانِ خانواده پارسی بلاگ خواهم بود.
دنیای مجازی خب دنیای مکاتبه و ارتباط و مکالمات از طریق واژه های بی جان و بی صداست ، چه بسا ممکنه سهوا سوء تفاهم و سوء برداشت هایی ایجاد شه،
به لطف الهی ، تا به امروز و تا به این سن ، نسبت به هیچ دوست و آشنایی ، چه حقیقی چه مجازی ، هیچ رنجش یا کینه ای به دل نداشته و ندارم و از خدا خواستم هیچ وقت هیچ حقی از من به گردن هیچ شخصی نباشه.
امیدوارم حقِِ هیچ عزیزی هم ، چه مجازی و چه حقیقی به گردنِ منم نباشه و اگه خدای ناکرده از روی سهو ناحقی کرده باشم دوستان به خاطر خدا و به بزرگواری ببخشند و حلالم کنند

.......

پ.ن : از اونجایی که هزینه کامل سفر از عهده ام بر نمیومد ، آقای شوهر از خودگذشتگی کردند و فیشِ حج خودشون رو فروختند و هزینه اشو بهم اهدا کردن .




      

داشتم تو خلوتم...

سیلی های نوازش گونهِ زمان رو مرور می کردم

یه سری از خاطره های مَدفون شده قدیمی

برام تداعی شد ،

به بهانه ی یادآوری اون خاطره ها ،

نگام به چند پستِ پنهان شده وبلاگم افتاد

و خاطره های گمشده...

بهانه شدند از بایگانی ِ ذهنم بیرون بیان

یکی از متن های پنهان شده ...

چند ثانیه ای، نگاهم رو روی تک تکِ واژه ها غلتاند

و دونه دونه اتفاق های مرموزِ ریز و درشت،

و تلخ و شیرینِ این چند سال مثل سکانس های فیلم،

با دور تند جلو چشمام عبور کرد و ..........

 

و من این تغییر و تجربه و  درس رو

با تمامِ احساسم لمس کردم...

 

"هر دردی درسی می دهد
و هر درسی آدمی را تغییر می دهد"

 

برای تلنگر به خودم دوباره بازنشر میکم...

 

زمان درمانِ هر درد و التیام دهنده هر زخمی ست.

با گذرِ زمان ممکنِ خیلی چیزها تغییر کنه

یا حتی از التهاب خارج بشه ،

مرورِ زمان باعث میشه

خیلی از مسائل اهمیت خودشونو از دست بدند

و در دغدغه های ریز و درشت زندگی رنگ ببازند.

رابطه ها ممکنه کم رنگ یا خاتمه پیدا کنه

و به عکسِ آن ، ممکنه عمیق تر و ژرف تر بشن.

بسیاری از اِبهامات ، روشن

و بسیاری از قضایا هم مبهم باقی بمونند .

گذرِ زمان ، انتظار و دیدگاهِ آدمها رو تغییر میده ،

میشه از خیلی چیزا چشم پوشید ، یا به عکس ،

بعضی اتفاقات هیچ وقت از ذهن دور نمیشند و......

اما به مرور زمان ، توقعاتِ آدمی ،

بیشتر یا کم و کیفشون، دستشخوشِ تغییرات میشه .

گذرِ زمان ماهیتِ واقعی خیلی از مسائل

و خیلی از روابط رو روشن می کنه،

حتی چهره ی واقعی آدمها آشکار میشه

و آنوقته که آدم میفهمه

چه کسی و کجای زندگی ما نقش داشته...

یا ما کجای روابط قرار داشتیم یا داریم و......!!

نکته مهم اینه که ،

گاهی فرصتِ بازگشت و تغییر دیدگاه هست

و میشه بعضی چیزها رو دوباره از نو ساخت ،

اما خیلی وقت ها

یا راهی واسه بازگشت و دوباره سازی نیست ،

یا اگر هست دیگه فرصتی نیست

یا ارزش دوباره سازی نداره و.......

پ.ن :




      

مریمم ، تمامِ وجــودم

بیست و دوم مهرماه بود که عشقت

زیباترین روزهای زندگیم رو رقم زد

و دوران عاشقی ام آغاز شد

هر روزی که می گذشت

بیشتر می فهمیدم که نگاهت دیدنی ترین ،

لبخندهایت دلرباترین ،

شیطنت هایت خواستنی ترین و عطر نفس هایت

بوییدنی ترین مخلوقات خداوند است

و من ثروتمندترین های زمینم

چرا که عشقی از جنسِ تو دارم

مریمم ، انگیزه ی زندگی ام، دُردونه ی پاییزی ی من ،

شیرین ترین رویای به واقعیت پیوسته ی من

 زادروزت مبارکم باشه مادردوست داشتن




      

چندیست توی سرم، درد میکشم
با قاب های چشمِ ترم، درد می کشم
آتش گرفته تمامی بودنم
از اشک های داغِ مختصرم ! درد می کشم...

و تو هنوز از سکوت... هجرت نکردی!!

و من میانِ کویرِ ناگفته ها...سرگردانم

این روزها در عمقِ چشمانم جز تردید چیزی نیست

و غیر از کوچه ی خلوت

در پشتِ پلکِ پنجره های دلم نیست

 گم می شوم این روزها در ازدحامِ تنهایی ام.. 

شاید یا من حواسم دیگر اینجا نیست ،

یا حواسِ دلم پرت است 

دیگر غروبِ تلخ از من زنی محکم نمی سازد.

واژه ها هم می دانند احساسم تبِ غریبی داشت

و شیشه های ترک خوردهِ دلم هم می دانند

 دیگر احساسم آن احساس نیست...

فقط از تو برایم یک "آه" مانده ، یک "سکوت"

فقط از پنجره ی چشمانم ، یک "اشک" تماشایی ست

و از چشمانِ دلم دیگر سویی نمانده باقی...




      

بیا به مصرع بعدی که شرحِ حالِ من است :

خیالِ من شده اویی که بیخیالِ من است...

دست خطی دارم از او بر دلِ خود یادگار
عشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار ....




      

گاهی بین فراز و نشیب‌های زندگی  

دست گرمی هست که صمیمانه دستاتو میگیره

و دلیل آرامشت میشه  

عزیزدلم، زاهده جانم، تو همون رفیق ناب لحظه های منی

دوستی با تو قشنگه ؛ مثل اولین بارون پاییزی

مثل بوی یاس ، آبِ رو آتیش ، رنگین کمونِ بعد بارون

دوستی با تو مثل خیلی از حس های ناب دنیا دلچسبه

بهترین رفیقم، محبوب قلبم،

تو عیار دوستی رو به من نشون دادی

مِهر نگاهت ، زیبایی لبخندت ، طنین آرامبخش صدایت

ومعرفت بی نهایتت، برای من حکمِ گنجی ارزنده را دارد

زاهده جانم ، بهترین حس این روزهایم

 بابت هدایای فوق العاده ت یک دنیا سپاسگزارم

امیدوارم لایق محبت های بی وقفه ات باشم

تا وقتی نفسی هست ،

قلبم ذکر دوستت دارم برایت میخواند

تا ابد بمونی برام مهربان دوستم

5 تیرماه 1400

ظهر شنبه 12:30




      

برای بهترین زندگی ام

 مهسای مهربونم ؛ کنار تو بودن درست عینِ زندگی تو بهشته

 هنرمند جانم ، از انگشتانت گوهر نابِ هنر می ریزد

 خطاطی بی نظیرت به پریشانی

تمام خطوط منفی ی زندگی آرامش می بخشد

 و نقاشی ی فوق العاده ت نقشِ عشق بر جان من است

مهسا جـــانم ، همدلـــــم،

 در مدت آشنایی امان گوش هایت شنواترین

برای دردودل های بی پایانِ من بوده

 و به خاطر همین سنگ صبور بودنت و مهر بی توقعت،

 می خواهم از اعماق قلبم فریاد بزنم که به توانِ ابدیت

دوستت دارم

مهسای من، بابت هدیه ی زیبات ممنونم جـــانِ دلم

 می خوام بدونی برای من تنها حضورت

بزرگترین و تاثیر گذارترین ارمغان است

مهربونم ترینم ،

عشق من به تو فاصله ی مکانی و زمانی نمی‌شناسد

 تو تا ابد در کنجِ دنجِ دلم جای داری

یار دوست داشتنی ام ، طراوتِ لحظه های من

 روی ماهت رو می بوسم

و بابت این هدیه ی ناب، قلبا سپاسگزارم


 12 مهر ماه 99
4:30 عصر شنبه

http://s15.picofile.com/file/8409874576/Maahsa3.jpg




      

زندگی فراز و نشیب های بسیار دارد

 اما گاهی معرفت برخی از آدم های اطرافت

چنان تو رو متحیر میکند

 که انگار می توانی باز هم وجوه زیبای زندگی رو  ببینی  . 

صدیقه جانم، جاری دوس داشتنی ام،

سپیده ی مهربونم و مریمم پاره ی تنم

شما با سوپرایز ویژه اتون ،

عشق رو در قلبم و شوق رو در چشمانم زنده کردید 

لحظاتی که برایم خلق کردید بی وقفه شیرین بودند

و حضور پرمهرتون عجیب به دل و جانم چسبید

حالا زبانم و قلمم برای قدردانی قاصرند،

اما از شما صدیقه ی عزیزم ، سپیده ی خوشگلم

و مریم بانوی نازنینم

می خوام که تقدیر بی اندازه ی منو بپذیرید‌.

عاشقانه دوستتون دارم

و خاطره ی به یادماندنی دیشب رو

تا ابد در لیست زیباترین سکانس های زندگی ام دارم

دنیا دنیا آغوش و بوسه تقدیم به شما که بهترینید



وقتی جاری ات وجودش از جنس صداقت و مهربانی ست

صدای عملش هم صد چندان رساتر از هر حرف و واژه ایست.

چه لحظه های زیبایی رو کنارهم چیدین

وشیرینی این شادی رو با اشک شوقم به من چشاندین

و چه فوق العاده، خاص ترین شب شگفت انگیز زندگی ام رو

در قالب ناز ترین خاطره خلق کردین

و چه ناب ، نقش ماندگار این شب مسرت بخش

در قاب یک خاطره ی خاص ،

برای همیشه در ذهن و خاطرم حک شد

تقدیر بیکرانم تقدیم به صدیقه ی دوس داشتنی

و زیباترین سپاسم تقدیم به سپیده ی زیباروی من

و یک دنیا بغل و بوسه تقدیم به مریم بانوی خودم

که استشمام عطر وجودش

شوق و امید زندگی را در من بیشتر می کند

دوستون دارم




      

خواب هایم فیروزه ای شده است 

آبی یِ آبی ..

گردنبند فیروزه بر گردن ِخیالم

خو می گیرد با تسبیحِ خیالت

می بوسد

می بوید

عطر خوش ِ آغوشِ فیروزه ای یَم را

می فشارد در دست تو 

می ستاید بر سینه ی من

چه معجزه ی فیروزه ای ست

ما را از چشم حسودِ روزگار نگه می دارد




      
   1   2   3   4      >